-
موج سبز
چهارشنبه 27 خردادماه سال 1388 17:36
-
نیاز
جمعه 27 دیماه سال 1387 01:28
وقتی که دیگر نبود، من به بودنش نیازمند شدم وقتی که دیگر رفت، من در انتظار امدنش نشستم. وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد ، من او را دوست داشتم. وقتی که او تمام کرد ، من شروع کردم. وقتی او تمام شد ، من اغاز شدم . و چه سخت است تنها متولد شدن ، مثل تنها زندگی کردن ، مثل تنها مردن. دکتر علی شریعتی
-
فراموشی
پنجشنبه 5 دیماه سال 1387 18:16
چند صباهیست هنگام عروب،دلم می گیرد و من در هوای گرفته غروب به آینده نه چندان دور خویش می اندیشم. مرگ اولین مقوله ای است که انسان را به فکر فرو می برد. که آیا مرگ ترسناک است؟ هر روز غروب خورشید می میرد و دوباره وقت سحر زنده می گردد. همینطور یک درخت پائیز می میرد و دوباره بهار زنده می شود. شاید هم یک انسان بعد از مرگش...
-
لبخند خدا
چهارشنبه 13 آذرماه سال 1387 23:49
لوئیز ردن،زنی بود با لباسهای کهنه و مندرس، و نگاهی مغموم. وارد خواربار فروشی محله شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خواروبار به او بدهد. به نرمی گفت شوهرش بیمار است و نمی تواند کار کند، و شش بچه شان بی غذا مانده اند. جان لانگ هاوس،صاحب مغازه، با بی اعتنایی، محلش نگذاشت و با حالت بدی خواست او را بیرون کند. زن...
-
خدا
پنجشنبه 7 آذرماه سال 1387 23:58
به راستی با کدامین کلام مقدس نوشته میشوی ؟ ای یار و در وراء کدامین نام نهفته است ؟ مفهوم بی دریغ و صریح زیبائی بی شکست تو که عشق را الهام می بخشد و ملائک را مسحور میسازد . نامت کلید آشتی است ای آنکه همه رازها را میدانی . ای سراپا ابهام ای سراسر برهان . در تقدس روحانی کدامین کلام نهفته است راز بزرگ دستهایت که می آفریند...
-
پاییز
پنجشنبه 30 آبانماه سال 1387 14:57
دعای سپاس پروردگارا ،سپاس تو را به خاطر زیبایی اطرافم، زیبایی که مرا در هر جایی احاطه کرده است باران ملایم و شبنم درخشان آفتاب و هوا موهبت سرور انگیز عاطفه و لطافت روح، صدای نجوایی که به آرامی از اعماق درونم با من سخن می گوید و قلبم را شادمان می کند.
-
کوچه...
پنجشنبه 23 آبانماه سال 1387 02:13
ای که از کوچه تنهایی ما میگذری گوش کن ،ناله من از سر دیوار گذشت
-
قرار توی زندگی اینده ات کجای این دنیا باشی؟؟
دوشنبه 13 آبانماه سال 1387 02:13
تلاشهای کوچک و نا چیز امروز ،تفاوتهای عظیمی در اینده تو بوجود می اورد. میتوانی با محقق کردن زود هنگام برنامه های زندگی ات تاثیر اقدامات مثبتت را بیش از پیش افزایش دهی....به موازات لحظاتی که در روز سپری میکنی ، با اقداماتی که انجام میدهی موقعیت های متعددی را برای فردایت خلق میکنی.. کارهای مثبت و هر چند کوچکی که هم...
-
آرزو
سهشنبه 7 آبانماه سال 1387 20:46
آنقدر آرزوهایم را به گور بردم که دیگر جایی برای جسدم نیست
-
لحظه آبی عشق!
سهشنبه 30 مهرماه سال 1387 14:41
هنوز گوشم از گفتگوی بی گریه مان گرم بود! از جایم بلند شدم، پنجره را باز کردم و دیدم زندی هم هر از گاهی زیباست! شنیدم که کلاغ دیوار نشین حیاط چه صدای قشنگی دارد! فهمیدم که بیهوده به جنون ِ مجنون میخندیدم! فهیدم که عشق، آسمان روشنی دارد! رو به روی عکس ِ سیاه و سفید تو ایستادم، دستهایم را به وسعت ِ « دوستت می دارم!» باز...
-
خدایش با او صحبت کرد ....
چهارشنبه 17 مهرماه سال 1387 03:59
خدا از من پرسید: « دوست داری با من مصاحبه کنی؟» پاسخ دادم: « اگر شما وقت داشته باشید» خدا لبخندی زد و پاسخ داد: « زمان من ابدیت است... چه سؤالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟» من سؤال کردم: « چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می کند؟» خدا جواب داد.... « اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که...
-
ارتباط خالصانه
پنجشنبه 11 مهرماه سال 1387 16:49
چند وقتی میشه مشکلات دست از سرم بر نمی دارن . دیگه نا امید شده بودم.کارم شده بود فقط غصه خوردن و گریه کردن. اما فکر و یاد خدا دلگرمم میکرد و کسی که در کنارم بود اون یه نفر بانوی سیب بود بانویی مهربان که منو بعد از خدا یاری میکنه تنها اون بود که منو آروم می کردو به من امیدواری میداد و از من میخواست امیدوار باشم و مثبت...
-
یاد خدا آرامش بخش قلبهاست
جمعه 29 شهریورماه سال 1387 03:10
ای مهربانترین مهربانان! از تو می خواهم در این اتصال عاشقانه با من شریک شوی. تا مانند تو بی قید و شرط ، بی چشمداشت، بی اجبار و بی قضاوت دوست بدارم و خود را همینطور که هستم بدون هیچ پیش داوری بپذیرم، زیرا زمانی که خود را داوری می کنم خویشتن را گناهکار و مستحق مجازات میابم. ای آفریدگار بزرگ به من یاری ده تا دیگر آدمیان،...
-
نیایش
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1387 03:09
به من توفیق تلاش در شکست صبر در نومیدی ، رفتن بی همراه کار بی پاداش ، فداکاری در سکوت خوبی بی نمود ، مناعت بی غرور تنهایی در انبوه جمعیت عشق بی هوس و دوست داشتن بی آنکه دوست بدارند روزی کن
-
آرام
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1387 02:24
دریا هر چقدر آرام باشد مطمئن باش که تمساحی زیر آن خفته است.
-
غریب
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1387 04:47
هنگام پاییز... زیر یک درخت... مردم برگهایش مرا پوشاند... و هزاران قلب یک درخت... گورستان... قلب من شد کارو
-
خیانت
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1387 03:13
نمیدونم با این اعصاب داغون چه کنم درد و دل کردم اما آرومم نکرد امشب با خودم گفتم بنویسم شاید آرومم کنه. نزدیکترین شخصه خانواده بهت خیانت کنه بخواد زندگیتو از هم بپاشه چند بار بخشش چقدر گذشت با زندگیم بازی کرد چهار سال روزها و شبها ،ساعتها و ثانیه ها به شک و تردید و عذاب گذشت قشنگترین روزهای زندگیم تباه شد اما بخشیدمش...
-
نام شب...
جمعه 11 مردادماه سال 1387 15:28
من اشک سکوت مرده در فریادم (( داد))ی سر و پا شکسته، در بیدادم اینها همه هیچ.. ای خدای شب عشق (( نام شب عشق)) را که برد از یادم؟! کارو
-
زمان
جمعه 4 مردادماه سال 1387 02:57
دیشب داشتم به این موضوع فکر میکردم که ما وقتی کوچک بودیم چه طوری بزرگ شدیم و بچه های ما بهتر از ما و در رفاه بزرگ میشوند و نوه های ما در رفاهی بیشتر از بچه هایمان بزرگ خواهند شد. همینطور که به این موضوعات فکر می کردم یکدفعه فکرم رفت سمت دیگه ای که آیا اصلا تا آن موقع زنده هستم که نوه ام را ببینم تازه موضوع جالب شد و...
-
اسیر سرنوشت
چهارشنبه 2 مردادماه سال 1387 02:36
یکی یکی می رفتیم و کاتب سرنوشتمان را با خطی زرین می نوشت، نوبت که به ما رسید قلم از قلمدان افتاد و شکست، کاتب با خط تیره و تار نوشت: اسیر سرنوشت
-
یادگار
دوشنبه 31 تیرماه سال 1387 02:24
اگر هر دم نفسهایت به داغستان لبهایم گل تبخال رویاند، من این تبخال شیرین را که تنها یادگار توست به دنیایی نمی بخشم.
-
دادگاه عشق
یکشنبه 30 تیرماه سال 1387 02:35
در دادگاه عشق قسمم قلبم بود، وکیلم دلم و حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان. قاضی نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام کرد و محکوم به تنهایی و مرگ. کنار چوبه دار از من خواستند تا آخرین خواسته ام را بگویم و من گفتم به تو بگویند: دوستت دارم.
-
دل تنگ
شنبه 29 تیرماه سال 1387 02:15
اینجا آسمان ابریست آنجا را نمی دانم اینجا شده پاییز آنجا را نمی دانم اینجا فقط رنگ است آنجا را نمی دانم اینجا دلی تنگ است آنجا را نمی دانم
-
جای پا
پنجشنبه 27 تیرماه سال 1387 02:18
گفتمش دل می خری؟ پرسید چند؟ گفتمش دل مال تو تنها بخند، خنده کرد و دل ز دستانم ربود تا به خود آمدم او رفته بود، دل ز دستش روی خاک افتاده بود، جای پایش روی دل جا مانده بود.
-
دیوانه
دوشنبه 24 تیرماه سال 1387 02:07
برای خریدن عشق هر که هر چه داشت آورد، دیوانه هیچ نداشت و گریست. گمان کردم چون هیچ ندارد می گرید! اما هیچ کس ندانست که بهای عشق اشک است و بهای اشک عشق.
-
دعا
یکشنبه 23 تیرماه سال 1387 03:50
بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم.
-
غبار
جمعه 21 تیرماه سال 1387 04:35
عشق مثل جاده خاکی می مونه ازش رد می شی،اما وقتی بر می گردی پشت سرت رو نگاه می کنی تازه می فهمی چه گرد و غباری به پا کردی.
-
باور
پنجشنبه 20 تیرماه سال 1387 02:06
بودنم را هیچ کس باور نداشت هیچ کس کاری به کار من نداشت بنویسید بعد مرگم روی سنگ با خطوطی زیبا و قشنگ او که خوابیده است در این گورستان سرد بودنش را هیچ کس باور نکرد.
-
عکس
سهشنبه 18 تیرماه سال 1387 03:55
چشمانم خیس است دستانم می لرزد به تو خیره می شوم و تو آرام تر از همیشه نگاهم میکنی بی آنکه چیزی بگویی و من خیره به چشمانت. چشمانت تنها چیزی است که از عکس پاره شده ات در دستانم به جا مانده.
-
رفتن
دوشنبه 17 تیرماه سال 1387 03:54
رفتنت آغاز ویرانی ست حرفش را نزن ابتدا یک پریشانی ست حرفش را نزن دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا؟ دل شکستن کار انسان نیست حرفش را نزن.......