غریب

هنگام پاییز...

زیر یک درخت... مردم

برگهایش مرا پوشاند...

و هزاران قلب یک درخت...

گورستان... قلب من شد

کارو

نظرات 4 + ارسال نظر
غریبه جمعه 25 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:46 ق.ظ http://banouye-sib.blogsky.com/

سلام به سکوت عزیز

خوبی ؟؟خوب از حالت که با خبرم انشا الله که بهتر از اینا باشی

اما این شعر کارو من رو به یاد یه شعر از همین شاعر انداخت که برات میگم


پاییز

اگر من و تو دو برگ بودیم ...

هنگام خزان ....زودتر از تو میشکستم


و می افتادم ...

تا زمانیکه تو میافتی ....
در اغوشت گیرم

این مطلبت من رو بیشتر یاد پاییز انداخت

شاد باشی و ممنونم همیشه بهم سر میزنی

بزرگ یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 10:13 ب.ظ http://abrovan.blogfa.com

درود
مدتهاست که این پست را گذاشته اید و مدتهاست که من میآیم و میروم وعلی رغم میل باطنی ام نمیتوانم کامنتی بگذارم،بس که این پست شما (علی رغم زیبایی)انرژی منفی دارد.
زندگی زیباست ای زیبا پسند
زنده اندیشان به زیبایی رسند...
بدرود

پیام یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 09:03 ب.ظ http://khater.blogsky.com/

سلام خوبین شما نمیدونم چرا من پاییزو اصلا دوست ندارم خودمم متولد ابانم ها ولی دوست ندارم دل تنگه به هر حال پست مطلب قشنگی بود من اپم خوشحال میشم سر بزنید.

اشک یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:30 ق.ظ

مطالبتون به دل نمیشینه
اتنقاد پذیر باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد