اسیر سرنوشت

 

 

یکی یکی می رفتیم و کاتب سرنوشتمان

را با خطی زرین می نوشت، نوبت که به ما

رسید قلم از قلمدان افتاد و شکست،

کاتب با خط تیره و تار نوشت:

اسیر سرنوشت

نظرات 1 + ارسال نظر
غریبه چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:45 ق.ظ http://banouye-sib.blogsky.com/

سلام به شب زندار تر از خدم
والا ما میایم نظر بدیم اما نظراتت باز نمیشه فقط یه نظر ثبت میشه

هر کسی یه سر نوشتی داره و ما میتونیم اسیر سر نوشت نباشیم و رفیق سرنوشت باشیم دختر اینهمه غمگین مینویسی فردا فکر میکنند که مادر شوهرت بد که اینجوری غمگینانه مینویسی

ای بیچاره مادر شوهرت ..ای بینوا مادر شوهرت ........
خوب این ماله این اسیر سر نوشت بود

حالا در مورد مطلب قبلیت به نام یادگار

من میگم اینهمه تبخال میزنی واسه چیه دیگه نگو یادگاریاتو نگه میداری (چشمک)

دختر یه کم از یادگاریاتو پاک کن اهه
موفق باشیشوخی کردم تا کمی غنچه لبات وا شه دلم گرفت اههههههههههههه

نبینم غمتو
اما بخدا زیبا و کوتاه و قشنگ مینویسی بر عکس مادر شوهر پر چونت
(چشمک)

سلام به شب زندار تر از خدم

اااااااااااا شما که لهجه نداشتید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

معلومه خوابتون می یادا
مرسی این موقع شب با این خوابالودگی برام نظر دادید .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد