نمیدونم با این اعصاب داغون چه کنم
درد و دل کردم اما آرومم نکرد امشب با خودم گفتم بنویسم شاید آرومم کنه.
نزدیکترین شخصه خانواده بهت خیانت کنه
بخواد زندگیتو از هم بپاشه
چند بار بخشش چقدر گذشت
با زندگیم بازی کرد چهار سال روزها و شبها ،ساعتها و ثانیه ها به شک و تردید و
عذاب گذشت قشنگترین روزهای زندگیم تباه شد
اما بخشیدمش پیش خودم گفتم لذتی که تو
گذشت هست تو انتقام نیست
اما حالا میفهمم که گاهی اوقات نباید گذشت کرد
کی باورش میشه خواهر آدم پاره تن آدم هم خون ، بیاد به خواهرش
خیانت کنه ،به برادراش خیانت کنه زندگیشونو از هم بپاشه و از این به هم ریختگی
خوشحال باشه
خدایا این آدما اون دنیا چی جواب میدن یعنی به فکر آخرتشون نیستن
دلم خونه ذهنم آشوبه از دست بی فکریهای این شخص
از دست بی بند و باریهای این جامعه و بی فکری بعضی از این جوونا که با آبروی
خانوادشون بازی میکنن واشتباهاته بعضی از بزرگترها که به جای رفتن راه درست
چه اشتباهاتی که نمی کنن
گذشته از ضربه هایی که خودم خوردم نگران برادرام هستم که
به قول خودشون دیگه چیزی به اسم آبرو براشون نمونده
و همش تو فکر انتقام هستن
تا کی میتونم آرومشون کنم تا کی؟
به قول بعضی از اطرافیان که میخوان میونه داری کنن می گن ما به روز نیستیم
الان دختر و پسرها ازدواج می کنن بعد اعلام می کنن
کاری که خواهر من کرده و چون ما به این کارش اعتراض کردیم عقب افتاده شدیم
به روز نیستیم و جالب اینجاست که پدرم کاملا طرف خواهرم و گرفت و
اعتراضی نکرد و برادرام و متهم کرد
برادرم حق داره وقتی میگه کمرم شکست وقتی میگه خورد شدم وقتی می گه داغونم.
نمیدونم شاید من و مادرم و برادرام واقعا عقب افتاده باشیم به روز نباشیم
اما من به شخصه با این جور مسائل به این صورت مخالفم چه تو ایران چه هر کجای این کره خاکی.
خوب کاری کردی تو وبلاگ نوشتی
دقیقا همین مسائل رو تو وبلاگ نوشت
ایشاالله همه چی درست میشه
امیدت به خدا
سهم من از دوری تو چیزی جز دلتنگی به اندازه دریاها ،نگاهی تاریک همچون شب های بدون مهتاب و لحظه هایی که ثانیه به ثانیه میگذرند نیست .پس ای دوست بشنو صدای دلتنگی مرا
وبه جالبی داری خوشحال شدم از دیدنش منتظر حضور گرمتون به کلبه آرزوهای من هستم
سلام
امید که خوب باشید
خوشحالم که اجازه داشتم لحظاتی
در وبلاگ شما باشم و به آرامش روح برسم
موفق باشید