روشنی من گل آب

 

 ابری نیست 
 بادی نیست
می نشینم لب حوض
گردش ماهی ها روشنی من گل آب
پاکی خوشه زیست
 مادرم ریحان می چیند
 نان و ریحان و پنیر آسمانی بی ابر اطلسی هایی تر
رستگاری نزدیک لای گلهای حیاط
نور در کاسه مس چه نوازش ها می ریزد
نردبان از سر دیوار بلند صبح را روی زمین می آرد
 پشت لبخندی پنهان هر چیز
روزنی دارد دیوار زمان که از آن چهره من پیداست
چیزهایی هست که نمی دانم
 می دانم سبزه ای را بکنم خواهم مرد
می روم بالا تا اوج من پر از بال و پرم
 راه می بینم در ظلمت من پر از فانوسم
 من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
 پرم از راه از پل از رود از موج
 پرم از سایه برگی در آب
 چه درونم تنهاست

سهراب سپهری



نظرات 2 + ارسال نظر
ویروس جمعه 16 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:34 ب.ظ http://DataBus.persianblog.com

امروز سلیمانم ، کانگشتریم دادی / وان تاج ملوکانه ، بر فرق ِ سرم آمد *** از حد چو بشد دردم ، در عشق سفر کردم / یارب چه سعادت ها ، که زین سفرم آمد == شمس تبریزی

غریبه شنبه 17 دی‌ماه سال 1384 ساعت 04:01 ب.ظ http://banouye-sib.blogsky.com

اینم هدیه من....

امیدوارم خوشحال بشی

ننههههههههههههه

ممنون غریبه جان واقعا خوشحالم کردی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد