دیدار

 

 

 

 

دیروز با یه دسته گل اومده بود به دیدنم با یه نگاه مهربون همون نگاهی که سالها آرزوشو

 داشتم و از من دریغ می کرد گریه کرد و گفت دلش برام تنگ شده ولی من فقط نگاهش

 کردم وقتی رفت سنگ قبرم از اشکش خیس شده بود.

نظرات 1 + ارسال نظر
غریبه دوشنبه 3 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:23 ق.ظ http://banouye-sib.blogsky.com/

سلام اشنا خوشحالم که برگشتی

کاش این نگاه را در زنده بودنت از تو دریغ نمیکرد و الان دلتنگت نمیشد

کاش این کاشکیها نبود

موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد