دیشب داشتم به این موضوع فکر میکردم که ما وقتی کوچک بودیم چه طوری بزرگ شدیم

و بچه های ما بهتر از ما و در رفاه بزرگ میشوند و نوه های ما در رفاهی بیشتر از بچه هایمان بزرگ خواهند شد.

همینطور که به این موضوعات فکر می کردم یکدفعه فکرم رفت سمت دیگه ای که آیا اصلا تا آن موقع زنده هستم

 که نوه ام را ببینم تازه موضوع جالب شد و ترسیدم از اینکه بمیرم.

پیش خودم گفتم چقدر اون دنیام و ساختم .

چقدر راست گفتم؟

چقدر یکرنگ بودم؟

چقدر چشم پاک بودم؟

تا چه حد مردم دار بودم؟

آیا ذره ای از این کارها را کردم .

 الان که فکر می کنم اگر بهم بگن یک ساعت وقت داری بعدش پایان زندگی

 میبینم هیچ کدام از این کارها را به درستی انجام ندادم.

شما چطور ؟

 

نظرات 9 + ارسال نظر
شهاب شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 05:57 ب.ظ http://binafasi.blogsky.com

اصلا نگران مرگ نباش چون هر کاری هم که کرده باشی به جایی میری که از این دنیا بهتره! البته اگه خودت به این نتیجه رسیده باشی! من اگه یه ساعت وقت داشته باشم میشنم فکر می کنم!

همسفر یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:24 ق.ظ http://hamsafare-khamoosh.blogsky.com/

شما اگه دیشب این فکر رو کرده باشین من اکثر شبها با این فکر می خوابم.
همین که مرگ و خدا رو از یاد نمی بری و به فکر آخرت و اعمالت هستی خودش نشونه اینه که به این دنیا دل نبستی و برای اون دنیات تلاش بیشتری می کنی.
فقط خواهشاْ تو اون دنیا سفارش منم به خدا بکن که از موتور خونه جهنم بیاره بیرون.
موفق باشی

بزرگ یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 10:48 ق.ظ http://ahletamiz.blogfa.com/

درود
این از سخت ترین سوالاتی که آدم در زندگی باهاش روبه رو میشه.اما اگر بخواهم صادق باشم باید بگم اصلا توشه ای برای آخرت ندارم، با این حال،
میدانم به دیدار پروردگاری میروم که اگرچه به ذره حساب میکند اما بخشش او از غضبش بیشتر است
واگر از من بپرسد چه کار مفیدی در زندگی کردی
میگویم عشق ورزیدم
بدرود

طلا بانو یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 05:48 ب.ظ http://gozar.mihanblog.com/


با سلام به دوست عزیزم این بار چون هر بار امدم به گلستان وب شما تا تو دوست عزیزم

را دعوت کنم به وب ( طلا بانو بهونه قشنگم ) چون ورود تو به وبم مزین کننده می باشد

نویسنده کتاب اسرار خلقت ( مریس مترلینگ ) میگوید آدمی زاده افکار خویش است فردا آن

خواهد کرد که امروز به آن میاندیشد ( من هم همیشه اندیشه حضور سبز شما را در خودم میپرورانم)

باشد که باشی همیشه پاینده و سرافراز ] ارادتمند طلا بانو [

ستایش دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:51 ق.ظ http://banouye-sib.blogsky.com

سلام

به به واقعا خوشم امد سوال بجایی بود ادمو وادار به فکر کردن میکنه تلنگری زیبا بود
موفق باشی منتظر مطالب جالبت هستم

جستجوگر دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 04:22 ق.ظ http://lightoftheworld.blogfa.com

درود بر شما،

خداوند عیسی مسیح به شما برکت دهد و مدد روح القدس به همراهتان.

به وبلاگ بنده نیز اگر مایل بودید سری بزنید.

با سپاس

شبنم سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 02:54 ب.ظ

سلام
خوبی
من با اجازه شما را لینک می کنم
دیگر دلم را با هیچکس قسمت نخواهم کرد!

دلم را ریخته ام بیرون.

سهم تو همین لبخند خشکیده قابش بر لبانم است،
ببخش اگر سهم پرنشاط خنده هایت

را در لبخند خشکی فقط ریخته ام
http://kharabati5.blogfa.com
بدرود

سهیل سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 03:55 ب.ظ http://sobhe.blogfa.com/

با سلام و وقت بخیر بالاخره شما را پیدا کردم چند روز پیش برایم کامنت گذاشته بودید و باور کنید که اینقدر دنبال شما بودم که نگویید اخه دور از ادب بود که خدمت نرسم(برای اینکه من این نظر دادن و وبلاگ خواندن را اسمش را گذاشته ام شب نشینی اینترنتی قدیمی ها دور کرسی هر شب خانه یکی جمع میشدند و برای هم حکایت و شعر میخواندند والان ما پای کامپیوتر مینشینیم و برای هم شعر و حکایت میگوییم) به هرحال خوشحالم که پیداتون کردم .
مطالبتون را خواندم زیبا و جالب و پر محتوی است این سوالی که کردید کل بشریت را به فکر واداشته ولی مهم تاثیر ان است در زندگی چون شاید به جواب درست نرسیم ولی تاثیر گذار در زندگی باید باشد
در انتظار حضور گرم و صمیمانه شما هستم
مطلب شعله رمیده هم بسیار زیبا بود
میزبان هر روز شما با حافظ :سهیل

امیر چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 10:24 ب.ظ http://pws.blogsky.com

سلام
وبلاگ زیبایی دارید مطالبتان هم زیباتر از زیبایی توصف نوشتار !
به من سر بزنید خوشحال میشم
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد