گناه دریا

 

چه صدف ها که به دریای وجود
 سینه هاشان ز گهر خالی بود
ننگ نشناخته از بی هنری
 شرم ناکرده از این بی گهری
 سوی هر درگهشان روی نیاز
همه جا سینه گشایند به ناز
زندگی دشمن دیرینه من
چنگ انداخته در سینه من
روز و شب با من دارد سر جنگ
هر نفس از صدف سینه تنگ
دامن افشان گهر آورده به چنگ
وان گهرها ... همه کوبیده به سنگ
 

فریدون مشیری

نظرات 4 + ارسال نظر
آقا مهدی شیک ناب جمعه 9 دی‌ماه سال 1384 ساعت 02:27 ق.ظ http://dey66.blogsky.com

سلام خیلی زیبا بود
امیدوارم همیشه موفق و خوش و سلامت باشی

باران جمعه 9 دی‌ماه سال 1384 ساعت 09:35 ب.ظ http://harfeaval.blogsky.com

رفیق عزیز سلام
امیدوارم که همیشه شاد و پیروز باشی
چه خوب است نوشتن و چه زیباست با نوشتن زیستن
خیلی خوشحالم که شما هم به جمع وبلاگ نویسان اضافه شدین شاد و پیروز باشین
دوباره سر میزنم
شاد زی

پژمان یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:07 ق.ظ http://nahan-dar-jahan.blogsky.com

این جفای خلق با تو در جهان
گر بدانی گنج زر باشد نهان
خلق را با تو کج و بدخو کند
تا تورا ناچار رو آنسو کند

اگه یه خورده رنگ نوشته ها رو روشنتر کنید به چشم کمتر فشار میاد

موفق باشید

کلبه دنج چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1384 ساعت 01:17 ب.ظ http://www.cozy-cottage.blogfa.com

بیت آخر، برایم یاد آور این است :

از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می‌گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می‌زد
خود را هلاک می‌کرد

فریدون چه ساده واژه ها را به کار می‌گیرد. به دلم می‌نشیند.
یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد